
به به ⚡2
خیلی خوشگله
اگه موافقین لایک ❤کنین
خیلی خوشگله
اگه موافقین لایک ❤کنین
چقدر هم خوشگله اگه موافقین لایک ❤ کنین
سلام ❤
اگه توهم میخوای رمان بنویسی پس قوانین زیر رو رعایت کن تا بزارم تو وبلاگم نویسنده بشی
همین چند تا بود
بای تا پست دیگه
سلام همون طور که گفتم اومدم رمان رو بنویسم
انیا :
امروز اومدم داستان خودم و خانوادمو تعریف کنم من انیام
لوید (بابایی) ، یور (مامانی) هست
بابای من یه جاسوس شماره یک هست که برای ماموریتش ( حالا بعدا میگم باید یک خانواده قلابی تشکیل بده و دختر یا پسرشو توی مدرسه ای که اقای اندرز که پسرشو توی اون مدرسه درس میخونه ثبت نام کنه باید زود کارشو بکنه چون برای ثبت نام فقط 2 هفته وقت داشت
لوید :
اخه چطور اونم توی 2 هفته انجامش بدم 😠.
رئیسش:
تو میتونی مامور توایلایت این ماموریت بین شرق و غرب هست اگه نتونی میلیون ها ادم از دست میره. من روت حساب کردم.
لوید :
اه باشه انجامش میدم. خداحافظ.
رئیسش :
خداحافظ. مامور توایلایت
- اخه چطور میشه. فک کنم دیگه چاره ای ندارم
٬ یتیم خانه ٬
- باید برم و یه بچه رو به سرپرستی بگیرم هو نحایتش بعد ماموریت برش میگردونم
انیا :
وارد یتیم خانه شد از صاحب یتیم خونه پرسید
- سلام اقا شما بچه باهوش و زرنگ دارین
+ سلام اقا بله بفرمایید این دخترک خیلی باهوشه
باید از دستش خلاص بشم
به نظر که سنش حدود 4 ، 3 هست باید یه دختر دیگه پیدا کنم
انیا :
نخیر ام من شیش سالمه
+ عه کی این شش سالش شد ما نفهمیدیم
باید تستش کنم
- الان این جدول رو حل میکنم
+ این مال بزرگ سال هاست چطور این حلش میکنه دوست دارم ببینم
از اونجایی که این اقاهه داره جوابارو میگه منم مینویسم 😀
- خب تموم شد بیا بگیر🤭
+ ها چیییی چطور ممکنه اون همشونو تموم کرد
خب تا پارت بعدی برای پارت بعد 6 تا لایک و 5 تا کامنت منتظرم خداحافظ
سلام سلام از اون جایی که من تازه این وبلاگ رو باز کردم یه رمان جدید در راه دارم 😘 پس مقدمه اش رو الان براتون میگم این رمان از انیمه خانواده ای از جنس جاسوس هست و از زبان انیا قراره بشنوین خب چون بعضی هاتون شاید ندیده باشین شما رو منتظر نگه میدارم ولی زیاد نه
ببخشید خیلی کوتاه بود
خدا حافظ تا رمان 📓