تصویر هدر بخش پست‌ها

🪄 همه چی کده 🪄

توی این وبلاگ همه چی اپ میشه پس برو حالشو ببر کپی نکنین ❗

خانواده ای از جنس جاسوس p3

خانواده ای از جنس جاسوس p3

| ✦💜 Sana 💜✦

Hi gays چطورین خوبین میدونم چون بیکار بودم گفتم ادامه رمان رو بدم پس بدون معطلی بریم ادامه :(

انیا : 

وقتی در رو باز کردم بابا نبود چند تا ادم بودن که منو تو کیسه گذاشتن و بردن ( مثل اینکه ربوده شد یا دزدیده ) دهنمو بستن و میخواستن بابا رو به تله بندازن

لوید : 

وقتی در رو باز کردم دیدم انیا نیست خونه هم بهم ریخته بود بعد متوجه شدم که انیا رو دزدیدن ردش رو زدم و پیداش کردم به دزدها هم یه درس حسابی دادم ( البته با چند تا لگد ) بعد انیا رو به خونه بردم و به خاطر اینکه اون ها خونمون رو بلدن مجبور شدم یه خونه دیگه بخرم رفتم پیش یه رفیق قدیمی. 

+ سلام چطوری 

- سلام مرسی به به افتاب از کدوم ور در اومده که اومدی پیشم 

+ بیبن یه درخواستی ازت داشتم 

- چی داداش بگو مخلصم ( یکم حرف مردونه ایرانی 🙂 ) 

+ بیا جلو گوشتو بیار 

- باشه 

+ حله 

- اره داداش تو برو

لوید : 

حالا برگه های امتحان ورودی قراره به زودی به دست بیاریم و انیا رو اماده کنم 

- بیا داداش اینم برگه هایی که میخواستی

+ ممنون لطف داری 

انیا:

بابایی اون کی بود

فک کنم یکی از همکاراش بود 😏

- عه انیا هیچ کس نبود فقط یه دوست قدیمی بود

هو بهتره نفهمه خبرچین مامورهاست 

خب تا پارت بعدی خداحافظ 😚

 

خانواده ای از جنس جاسوس p2

خانواده ای از جنس جاسوس p2

| ✦💜 Sana 💜✦

خب از اونجایی که هیچ نظر و لایکی نداشت اما پر بازدید بود گفتم ادامه بدم راستی اگه بخواین ادامه بدم یا ندم تو این لینک بهم بگین 

https://sanavblag.blogix.ir/poll/1

خب تا منو نکشتین بریم ادامه 🥰❤⥢ 

لوید : 

ها همشونو درست جواب داد معلومه که دست کمش گرفتم اِم اقا من این دختر رو قبول میکنم 

انیا : 

منو به خونش برد و بهم گفت که اگه کسی ازم پرسید من دخترشم بگم من دخترش هستم بعدش من رو به اتاق خودم برد اونجا یه کیف گذاشت 

لوید :

اه 😞ولی چاره ندارم بعد یه مدت برش میگردونم خیلی خستم کرد این کیفم بزارم اینجا اه برم بیرون چند تا کار دارم ( بهتره بگم ماموریت) 

انیا من برم زودی بر میگردم خداحافظ 

انیا : 

یعنی بابا چه کاری میکنه باید کیفشو باز کنم ( چیک ) هاها 😨این که تفنگه یعنی بابا جاسوس 😐ها اونجا دستگاه ارسال پیام های اضتراری هست پس واقعا بابا جاسوسه ( یه جیغ خفه ای کشید ) باید قبل از اینکه بابایی از ماموریت بیاد اینو ببندم ( تق تق ) اکه هی بابا اومد باید زود جمع کنم 

لوید: 

من اومدم خونه انیا کجایی الو انیا کجایی انیا انیا! یعنی اونو ......

خب تا جایی که تونستم ادامه دادم 

تا پارت بعدی بایی لایک کن تا ادامه بدم باییی 

لایک و کامنت یادت نره 😊

خانواده ای از جنس جاسوس

خانواده ای از جنس جاسوس

| ✦💜 Sana 💜✦

سلام همون طور که گفتم اومدم رمان رو بنویسم

انیا :

امروز اومدم داستان خودم و خانوادمو تعریف کنم من انیام 

لوید (بابایی) ، یور (مامانی) هست 

بابای من یه جاسوس شماره یک هست که برای ماموریتش ( حالا بعدا میگم   باید یک خانواده قلابی تشکیل بده و دختر یا پسرشو توی مدرسه ای که اقای اندرز که پسرشو توی اون مدرسه درس میخونه ثبت نام کنه باید زود کارشو بکنه چون برای ثبت نام فقط 2 هفته وقت داشت

لوید :

اخه چطور اونم توی 2 هفته انجامش بدم 😠. 

رئیسش: 

تو میتونی مامور توایلایت این ماموریت بین شرق و غرب هست اگه نتونی میلیون ها ادم از دست میره. من روت حساب کردم. 

لوید :

اه باشه انجامش میدم. خداحافظ. 

رئیسش : 

خداحافظ. مامور توایلایت 

-  اخه چطور میشه. فک کنم دیگه چاره ای ندارم 

٬ یتیم خانه ٬ 

- باید برم و یه بچه رو به سرپرستی بگیرم هو نحایتش بعد ماموریت برش میگردونم 

انیا : 

وارد یتیم خانه شد از صاحب یتیم خونه پرسید 

- سلام اقا شما بچه باهوش و زرنگ دارین 

+ سلام اقا بله بفرمایید این دخترک خیلی باهوشه 

باید از دستش خلاص بشم 

به نظر که سنش حدود 4 ، 3 هست باید یه دختر دیگه پیدا کنم 

انیا : 

نخیر ام من شیش سالمه 

+ عه کی این شش سالش شد ما نفهمیدیم 

باید تستش کنم 

- الان این جدول رو حل میکنم 

+ این مال بزرگ سال هاست چطور این حلش میکنه دوست دارم ببینم 

از اونجایی که این اقاهه داره جوابارو میگه منم مینویسم 😀 

- خب تموم شد بیا بگیر🤭

+ ها چیییی چطور ممکنه اون همشونو تموم کرد 

خب تا پارت بعدی  برای پارت بعد 6 تا لایک و 5 تا کامنت منتظرم خداحافظ