
دو دختر مخالف 💙💜 p5
سلامممم 💃💃💃
چطورید قشنگا 😉
تابستون تون چطوری میگذره؟
من که عالی کلاسی چیزی میرید؟
من که زبان میرم شما چطور؟
اومدم ادامشو بنویسم برو ادامه تا بخونی 😁
واقعا دوسش دارید؟
سلامممم 💃💃💃
چطورید قشنگا 😉
تابستون تون چطوری میگذره؟
من که عالی کلاسی چیزی میرید؟
من که زبان میرم شما چطور؟
اومدم ادامشو بنویسم برو ادامه تا بخونی 😁
واقعا دوسش دارید؟
ممنون بچه ها که حمایت کردین برین ادامه خوجملام 💜
و به خاطر اینکه کاور نداره شرمنده چون لینکشو گم کردم حوصله هم ندارم یکی بسازم پس بای برو ادامه دیگه 😐💗
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هلو بعد هزاران قرن برگشتم 😅
واقعا دوسش دارین اخه پارت اول لایک زیادی خورد 🥲 میدونستین که اگه اینجوری حمایت کنید من خوشحال میشم و یه امید پیدا میکنم و یه دلیل برای ادامه دادنش چون هیچ رمانی بدون دلیل داده نمیشه 💜
خب برو ادامه دیگه اها یه چیز این فقط برای کسایی هستش که بالای 12 ساله باشن چون یکم این پارت منحرفی هست 😁
پارت 2
नमस्ते आप कैसे हो
فهمیدین چی بود 😏
نوچ نمیگم خودتون بگید
تلفظش به فارسی میگم تا راحت تر بدانید
ناماسته ابگه سیحو
خب برید ادامه
از بهار جون ممنون که کاور رو ساخته واقعا زیبا شده 😍
خب برو ادامه برای تشکر از بهار جون این پست رو لایک بکن ❤
سلام با پارت اخر اشنا شوید این پارت طولانی هست چون میخوام یه رمان دیگه بنویسم که اسمش « عشق نا تمام » هست معرفی شو بعد این پارت میدم
°^°~°^°~°^°~°^°~°^°~°^°~°^°~°^°~°^°~°^°~°^°~°^°~°^~°^°~°^°~°
# راون
لیدی محکم منو بغل کرد اول خجالت کشیدم بعد منم اونو بغل کردم بعد از اینکه از بغلم اومد بیرون یکم خجالت کشید و بعد رفت منم یه احساس عجیبی داشتم انگار انگار من عاشق لیدی شدم
# لیدی
زود از بغلش اومدم بیرون یکم خجالت کشیدم و بعد رفتم اون لحظه احساس امنیت میکردم حس کردم که عاشق راون شدم
داشتم به راون فکر میکردم که یهو ایلا گفت
- لیدی چی شده داری به چی فکر میکنی
+ ها هیچی
- چون زنگ خورده و باید بریم خونه
+ اها باشه الان اماده میشم بریم
- زود باش دیگه تو هم
# راون
اماده شدم تا برم خونه که دیدم چند تا از بچه ها دارن لیدی رو مسخره میکنن و لیدی هم عصبانی شده که هر لحظه ممکنه منفجر بشه 😂
رفتم و از لیدی حمایت کردم و جلوش ایستادم
@ هی دیگه نبینم دارین مسخرش میکنین ها
• عه اون وقت چرا باید از تو یکی اجازه بگیریم 😂
@ خودتو جای لیدی تصور کن اگه همه تورو تو اون موقعیت میدیدن که لباسات پاره شده و میزدن زیر خنده چه حسی داشتی خجالت زده نمیشدی اینم یکی از دخترای مدرسه براش حتی یه ذره هم ارزش قاعل نیستین واقعا که شما با این سن ( منظورش 18 ) احترام رو بلد نیستین واقعا جای شرم داره از خودتون خجالت بکشین
بعد از اینکه همه حرفامو زدم رییس گروه مسخره کردن یهو گفت
• عجب سخنرانی 😂 تو فک کردی با این حرفات میتونی مارو راضی کنی نوچ تو مارو نمیتونی راضی کنی ( حالا دلم میخواد اینجا بنویسم لیدی روز های خوبی را سپری کرد و پایان 😂 ) مگه نه بچه ها
کسایی که عضو گروه مسخره کردن بودن &
& نخیر میتونه مارو راضی کنه تو دیونه ای که اینو نمیفهمی 😠
& اره ما دیگه تو گروه تو نیستیم
& اصلا گروه چیه گروه رو بستیم تموم شد بای ( احساس نویسنده 😂 )
@ حالا با این حرفات هیچ ابرویی برات نمونده حالا هم گورتو گم کن و برو
• باشه میرم ولی تابان این کارتو پس میدی
بعد از این بحث ها یه گرمایی رو حس کردم دیدم اون لیدی بود گفت
+ ازت ممنونم راون
هر دومون باهم گفتیم : میخوام یه چیز رو بهت بگم
- او ببخشید اول تو بگو
+ نه تو بگو
- تو بگو
+ امم راستش راون من « لپاش قرمز شد » عاشقتم
- 😳 چی ( بابا اروم خودتم عاشقشی ولی انتظار این رو نداشت ) خب راستش منم عاشقتم
صورتمو به صورتش نزدیک میکردم اونم صورتشو بهم نزدیک میکرد
* ام بهتره این رمانتیک بازیاتون رو بزارین واسه بعد چون اینجا مدرسست
هردومون تو اون حالت 😳 😆
+ ای وای یادم نبود
- منم راستش یادم نبود
-چند هفته بعد ........-
لیدی
باورم نمیشه دارم با کسی ازدواج میکنم که اولا ازش خوشم نمیومد ولی الان عاشقشم یکی داشت در میزد تق تق تق
+ بیا تو
- به به خانوم من چقدر خوشگل شده
+ خب برا عروسی باید چنین خوشگل باشم
- پس میای
+ اره
-: لبامو بهش نزدیک کردم
+: لباشو داشت بهم نزدیک میکرد منم باهاش هماهنگ شدم و لبامو بهش نزدیک کردم تا لبامون بهم چسبید
لبای همو داشتیم گاز میزدیم و میخوردیم و از اون روز به بعد توی همه لحظه های زندگیم خوشبخت بودم کنار عشقم کنار مجنونم که منم برای اون لیلی بودم
و
« پایان »
انصافا پایان خوشی داشت امیدوارم دوسش داشته باشین هر چند حمایت نداشت ولی هر چی