تصویر هدر بخش پست‌ها

🪄 همه چی کده 🪄

توی این وبلاگ همه چی اپ میشه پس برو حالشو ببر کپی نکنین ❗

🎀 لیدی و راون 🎀 p۸

🎀 لیدی و راون 🎀 p۸

| ✦💜 Sana 💜✦

سلام ممنون که لایک هارو رسوندین 🎀 

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

همه نگاه ها سمت من بود که یهو برق ها رفت همه بدون هیچ توجهی جشن رو شروع کردن و یه اهنگ خوب گذاشتن که جون میداد واسه رقص منم میخواستم برقصم که یکی اومد وسط و شروع کرد به رقصیدن و همه جمع شدن اونجا و من هم داشتم له میشدم هیچ کس حتی زمینو نگاه نمیکرد و بر اثر همون له شدن لباسم پاره شد و همه بهم نگاه میکردن و میخندیدن واقعا اون لحظه خجالت اور بود منم با اشک ریختن از جشن خارج شدم  ( اینجا هنوز مت و ایلا ثبت نام نکردن ) .... 

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

 فلش بک به زمان حال 

ا : میدونم لیدی اون سال برات خیلی سخت گذشت 

ل : نه فقط اون سال نه همچنین هم منو مسخره میکنن « گریه میکند »

ا : گریه نکن لیدی گذشته ها گذشته  

در ان لحظه کاگا همه حرف ها لیدی را شنیده و ناراحت شده و به سمت لیدی می اید  

ک : لیدی برات متاسفم  

لیدی با بغض میگوید : مگه برات مهمم این تو بودی که خاطره ای که فراموش کردم رو رو زنده کردی 

ک : ولی....  

لیدی نگذاشت حرفش را بزند : اصلا تو میدونی که با خاطره ای زندگی کنی که هم از بدترین کابوست هم بدتر باشه من سالها حرف های پشت سرم رو تحمل کردم و سالها مسخره کردن رو تحمل کردم ولی این یکیو دیگه تحمل نمیکنم 

راون که به حرف های لیدی گوش میداد او را درک کرده و تصمیم گرفته تا از لیدی در برابر مسخره کردن او حمایت کند و مشکل او را حل کند 

ر : لیدی من تو رو درک میکنم و بهت کمک میکنم تا با همه کسایی که مسخرت میکنن بجنگیم 

ل : ممنون راون که بهم کمک میکنی و درکم میکنی « و راون را در اغوش گرفت » 

گویی تمام سعی ام را کرده ام تا پارت طولانی بدهم 

💎 لیدی و راون 💎 p۷

💎 لیدی و راون 💎 p۷

| ✦💜 Sana 💜✦

بچه ها از دستتون ناراحتم چون اصلا حمایت نمیکنید چالش پارت قبل رو جواب ندادین 

ولی به مناسبت نویسنده جدید رمانو ادامه میدم باید از خداتون باشه که دارم پارت بعد رو میدم 😠 

پس برو سمت رمان 

راون : 

لیدی رو بردم بیمارستان و به دکتر گفتم 

ر : دکتر این علایم طبیعی هست یا بیاد بستری بشه 

د : نه این علایم طبیعیه هر کسی سرش زخمی شد حالش اینجوری میشه 

ر : ممنون دکتر 

            - وقتی رسیدن خانه....... - 

لیدی : ( داره به هوش میاد ) مممنن ککججاامم

ر : اروم باش لیدی حالت خوب نیست باید استراحت کنی 

لیدی : ووللیی

ر : باید استراحت کنی تا خوب بشی به خودت هم فشار نیار 

ل : بباششه

ر : ( پتو را میکشد رویش ) اروم بخواب 

ل : 🥱😴💤💤 

ر : ( از پله ها پایین میره ) خاله حال لیدی تا چند روز خوب میشه تا اون موقع باید استراحت کنه 

خ : باشه راستی ازت ممنونم که از دخترم مراقبت میکنی 

ر : خاله کار خاصی نکردم اگه کاری داشتین بهم بگین من میرم خداحافظ

خ : باشه حتما بهت خبر میدم خداحافظ 

             - بعد از رسیدن به خونه........ - 

راون : 

باید الان بشینم و تکالیف رو بنویسم داشتم تکالیف رو انجام میدادم ولی اصلا حواسم یه جا دیگه بود نگران لیدی بودم که یهو مادرم اومد تو 

( اسم مامان راون امیلی هست پس تو حرف زدن ام مینویسم ) 

ام : سلام به پسر خوشتیپ خودم امروز مدرسه خوش گذشت 

ر : سلام مامان اره خوش گذشت 

ام : حالت خوبه انگار نگرانی 

ر : اره خوبم 

ام : راستشو بگو من تو رو میشناسم 

ر : راستش..... ( و شروع کرد به تعریف کردن اتفاقات )

 ام : درکت میکنم ( و از اتاق بیرون رفت ) 

                   - چند روز بعد......... - 

لیدی : 

امروز دیگه حالم کاملا خوب شده بود و وقتش بود که برم مدرسه پس سریع کیفمو جمع کردم و به سمت مدرسه راه افتادم وارد مدرسه شدم که ایلا بدو بدو اومد پیشم و گفت 

ا : سلام لیدی حالت چطوره خوب شدی که اومدی 

ل : سلام ایلا اره خوب شدم 

ک : سلام چطوری لیدی 

ل : ها تو اینجا چیکار میکنی 😠 

ک : وا مگه من چیکار کردم فقط اومدم حالتو بپرسم 

ل : لازم نکرده تو حالمو بپرسی 😠 ( و با عصبانیت رفت ) 

ا : ببخشید کاگا نمیدونم لیدی چش شده لیدی تو چت شده کاگا اومده بود تا حالتو بپرسه 

ل : همش به خاطر اونه که این بلا چند روز پیش واسم اومد 

ا : مگه اون چیکار کرد 

ل : انگار تو یادت نیست که روز اول مدرسه چه اتفاقی واسم افتاد 

________________________________________________________________

فلش بک به اون زمان → 

الان دیگه باید اماده بشم تا برم جشن باید ورودم همرو حیرون کنه باید لباسم خوشگل باشه و شیک همممم ببینم اون لباسو دارم یا نه بعد از کلی گشتن بالاخره پیدات کردم برم بپوشم هاها وای خدا چه زیبا شدم و جذاب حالا یه میکاپ ساده اینم از این حالا باید برم 

تو جشن برق ها رفت و من درو باز کردم همه نگاها به سمت من رفت از پشتم نور اومد و چون کسی منو ندید داشتم میومدم تو که........... 

خب تموم شد امید وارم خوشتون بیاد بایی و بهار جون اومدنت رو به وبلاگ خوش امد میگم 

بچه ها راستی اینم عکس لباس لیدی ☟ 

خوشگله نه لایکارم به 4 برسونید خدایی خیلی کمه دیگه این یکیو بزنید  

لیدی و راون p۶

لیدی و راون p۶

| ✦💜 Sana 💜✦

سلام بیکار بودم گفتم ادامه بدم 

چرا منو میخونی فک کردی الان دادم تا بخونی برو پایین 

 

 

 

 

 

 

 

________________________________________________________________

راون : 

قلبم داشت از جا کنده میشد که دکتر گفت خیلی خوش شانس هست که به موقع زنگ زدین و اومدم یکی دو روزه دیگه بهوش میاد اگه نیاد باید بستری بشه 

یه چیزی دیدم و به دکتر گفتم دکتر داره از سرش خون میاد ولی چرا 

( دکتر : د راون : ر لیدی : ل مت: م ایلا : ا 

د: چی بزار ببینم سرش بدجور زخمی شده باید جلوی خونریزی رو بگیریم برام بانداژ بیارین تا ببندم

ا: الان میارم 

م: عجله کن

ا: اوردم بفرمایید

د: ممنون

وقتی دکتر لیدی رو پانسمان کرد گفت یک روز رو کامل باید استراحت کنه تا حالش خوب بشه اگه تو این 24 ساعت حالش خوب نشد باید بستری بشه

ر : چشم 

اون روز لیدی رو بردم خونش و چون پدرش وقتی لیدی5 سال داشت فوت کرد  به مادرش زنگ زدم و گفتم که لیدی تو مدرسه بیهوش شده و  همه چیز رو براش تعریف کردم و گریه کنان گفت بیارش خونه

وقتی بردمش خونه دیدم سر مامانش تا چند روز شلوغه خودم از لیدی مراقبت کردم  

         -  یک یا دو ساعت بعد -

ل: م م م مممنن کجام 

ر: تو خونتون هستی 

ل - تو اینجا چیکار میکنی 

ر+ دیدم سر مامانت شلوغه خودم اومدم مراقبت باشم 

ل- برای چی 

+ چون سرت زخمی شده و از حال رفته بودی 

- وایی سرم چقدر درد میکنه 

+ لیدی چی شده 

- نمی دو نم 

+ لیدی لیدی 

و از هوش رفت....... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چیه فک کردی ادامه داره نه نداره 😎

یه شرط میزارم هرکی 3 نفر اول شد برنده اعلام میشه 

ایا لیدی زنده میمونه یا بستری میشه 

هرکی جزو 3 نفر اول بشن برنده هستن  

 

💜 لیدی و راون 💜 p۵ + معرفی شخصیت جدید

💜 لیدی و راون 💜 p۵ + معرفی شخصیت جدید

| ✦💜 Sana 💜✦

چرا داری منو نگاه میکنی بورو بخون دیگه عه عه عه دوباره که داری منو نگاه میکنی بورو بخون 😠

________________________________________________________________

لیدی : 

که یهو دیدم یه دختری از در جشن وارد شد و همه نگاها سمت اون رفت یه تیپ سبز و سیاه زده بود و چطوری بگم یه تیپ گنگ  ( عکس رو بعدا میزارم حالا تو بخون ادامه رو ).... 

راون : 

یهو دیدم یه دختره اومد تو یه تیپ گنگ زده و همه جذب اون شدن تا من و لیدی موندیم رفتیم پیشش و اسمشو ازش پرسیدم اسمش کاگا بود دیدم لیدی از عصبانیت صورتش سرخ شده و با چشمای پر از اشک از جشن بیرون رفت.... 

لیدی : 

وقتی دیدم همه رفتن پیشش من و راون هم رفتیم 

( نکته : اینجا راون عاشق لیدی و لیدی از راون متنفره )

اسمش کاگا بود فکر میکردم فقط من از همه خوشگل تر بودم از یه طرف عصبانی شدم و از یه طرف اشک میریختم چون یاد روزی افتادم که برای اولین بار این صحنه مال من بود اون موقع منم انقدر خوشگل بودن ولی هیچ کس پیشم نیومد بهم اهمیت ندادن

و به طور یواشکی و اشک ریختن از اونجا خارج شدم و رفتم روی سکوی مدرسه نشستم و گریه کردم که ناگهانـ...... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بیا پایین تر 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پایین تر 🤭

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

باد شدیدی وزید و بارون شروع به باریدن کرد کاملا خیس شده بودم و چون اون ور حیاط بودم و راه به کلاس ها دور بود ( حیاطشون خیلی بزگ بود ) به سختی خودمو به نصف راه رسوندم رعدوبرق میزد و نمیتونستم برم زیر درخت همونجا وسط حیاط بیهوش شدم و افتادم زمین 

راون : 

لیدی رو دیدم که با اشک به سمت بیرون رفت و اون ور حیاط روی سکو نشست و گریه کرد بعد باد شدیدی وزید و بارون اومد لیدی از سر تا پا خیس شد و تو باد شدید سردش شد که دیدم داره میاد به سمت مدرسه که یهو از هوش رفت و افتاد زمین منم بدو بدو رفتم و ژاکتمو روش انداختم و با خودم به سمت جشن بردم چون گرم بود وقتی در رو باز کردم و همه رو صدا زدم تا لیدی رو به هوش بیارن همه به سمتش هجوم اوردن پیشش دستشو مالیدیم تا به هوش بیاد که نیومد داشتم نگران میشدم تا مت اومد و گفت داداش نگران نباش به دکتر زنگ زدم الان میاد کمی صبر کردیم و تا اینکه دکتر بیاد دستشو مالیدم که دیدم دکتر اومد و معاینش کرد داشت همه تلاششو میکرد قلبم داشت از جا کنده میشد که........... 

اینم عکس کاگا 👆🏻💚🖤

 

 

 

 

باز جای حساس تموم کردم ایندفعه خیلی زیاد شد ها 3302 کاراکتر شد 

بدرود تا پارت بعدی منتظر پارت بعدی حتما باشید 😘😘😘 

لیدی و راون p۳

لیدی و راون p۳

| ✦💜 Sana 💜✦

سلام ببخشید که انقدر طول کشید ادامشو بنویسم پس این پارت رو بلند مینویسم 😘 بریمـ............. 

خانم رز :

اسمش هست - راون ارست - بیا تو و خودتو معرفی کن 

لیدی :

اون موقع خوشحال شدم که تو کلاس ما هست ولی نمیدونم چرا (خب خنگول تو عاشقشی چقدر این خنگه 🤦🏻‍♀️) 

راون : 

وقتی خانم رز منو صدا زد و من رفتم دیدم همون دختره که صبح بهم خورد تو اون کلاس بود وقتی خودمو معرفی کردم خانم رز بهم گفتن برم پیش مت بشینم رفتم و پیشش نشستم و ازش تشکر کردم که کلاسمو بهم نشون داد ( تو پارت قبل مت بود که راون رو به کلاسش راهنمایی کرد ) بعد زنگ اول بچه های کلاس خودشونو بهم معرفی کردن اسماشون « جولی الی....» اسم دختری که صبح بهم خورد رو هم فهمیدم اسمش لیدی بود و اسم دوستشم ایلا بود تو کلاس دو تا دانشجو قلدر کلاس بودن ( حتما دارین میگین دیگه اینا تکراریه پس.... )...... 

لیدی : 

پسره خودشو معرفی کرد اسمش راون بود به نظر پسر خوبی بود ولی از وقتی کنار مت نشست مثل اون شوخ طبع شد منم خودمو بهش معرفی کردم ایلا هم خودشو معرفی کرد بعد اومد پیشمون با ایلا و مت دوست شد منم که نمیرفتم پیشش بعد توی سالن ناهار خوری بچه ها همشون کنار راون نشستن منم تنها نشستم بعد اون موقع.............. 

بچه ها تمومید تاجایی که شد طولانی کردم خداحافظ 

برای پارت بعد 3 تا لایک کنید 

یا 10 تا بازدید 😘👋🏻

لیدی و راون p2

لیدی و راون p2

| ✦💜 Sana 💜✦

سلام اومدم ادامشو بنویسوم

 

 

 

یکم اذیت 🙂 

 

 

 

 

 

 

لیدی : 

وقتی ایلا زد زیر خنده منم عصبانی شدم بهش گفتم ساکت شو مگه اینم خنده داره گفت ببخشید 😂 

+😡 

-😏

گفتم ایلا اون پسره فک کنم تازه وارده گف چطول گفتم اخه تا حالا ندیده بودمش گفت که چی نکنه تو.... گفتم ساکت نخیرم 

ای خدا کاش تو کلاس ما باشه 

راون : 

وقتی دختره بهم خورد یه جوری شدم ( اه چندش 🤢 ) داشتم دنبال کلاسم میگشتوم که یه پسر اسکیت سوار رو دیدم داشت میومد سمتم بهم گفت تازه واردی گفتم اره دارم دنبال کلاسم میگردم ببین بلدی کدوم کلاسه گفت خیلی خوش شانسی تو کلاس خودمونی بیا تا نشونت بدم گفتم باشه و رفتم 

لیدی : 

تو خیال اون بودم که یهو خانم رز ( معلم ) اومد تو و گفت : بچه ها سلام ( سلام ) قبل از اینکه درس رو شروع کنم میخوام دانش اموز جدید رو معرفی کنم 

یعنی خودشه 🙂؟ 

اسمش هستـ.........  

عه تمومید برای پارت بعدی 3 تا لایک یا 5 تا بازدید

بای بای