
لیدی و راون p۶
سلام بیکار بودم گفتم ادامه بدم
چرا منو میخونی فک کردی الان دادم تا بخونی برو پایین
________________________________________________________________
راون :
قلبم داشت از جا کنده میشد که دکتر گفت خیلی خوش شانس هست که به موقع زنگ زدین و اومدم یکی دو روزه دیگه بهوش میاد اگه نیاد باید بستری بشه
یه چیزی دیدم و به دکتر گفتم دکتر داره از سرش خون میاد ولی چرا
( دکتر : د راون : ر لیدی : ل مت: م ایلا : ا
د: چی بزار ببینم سرش بدجور زخمی شده باید جلوی خونریزی رو بگیریم برام بانداژ بیارین تا ببندم
ا: الان میارم
م: عجله کن
ا: اوردم بفرمایید
د: ممنون
وقتی دکتر لیدی رو پانسمان کرد گفت یک روز رو کامل باید استراحت کنه تا حالش خوب بشه اگه تو این 24 ساعت حالش خوب نشد باید بستری بشه
ر : چشم
اون روز لیدی رو بردم خونش و چون پدرش وقتی لیدی5 سال داشت فوت کرد به مادرش زنگ زدم و گفتم که لیدی تو مدرسه بیهوش شده و همه چیز رو براش تعریف کردم و گریه کنان گفت بیارش خونه
وقتی بردمش خونه دیدم سر مامانش تا چند روز شلوغه خودم از لیدی مراقبت کردم
- یک یا دو ساعت بعد -
ل: م م م مممنن کجام
ر: تو خونتون هستی
ل - تو اینجا چیکار میکنی
ر+ دیدم سر مامانت شلوغه خودم اومدم مراقبت باشم
ل- برای چی
+ چون سرت زخمی شده و از حال رفته بودی
- وایی سرم چقدر درد میکنه
+ لیدی چی شده
- نمی دو نم
+ لیدی لیدی
و از هوش رفت.......
چیه فک کردی ادامه داره نه نداره 😎
یه شرط میزارم هرکی 3 نفر اول شد برنده اعلام میشه
ایا لیدی زنده میمونه یا بستری میشه
هرکی جزو 3 نفر اول بشن برنده هستن