
لیدی و راون P1
سیلام بیریم ایدامه 🏃♀️
لیدی :
وقتی که از خواب بیدار شدم رفتم و یونیفرمم رو پوشیدم چون روز اول مدرسه بود از طرفی ناراحت بودم چون با ژولی و رومه تو یک کلاسم اونا خودخواه و قلدر کلاسن از طرفی خوشحال بودم چون با ایلا و مت تو یک کلاسم چون اونا دوست های صمیمی من هستن زود از فکرام خارج شدم و صبحانمو خوردم و اماده شدم که برم مدرسه باهیجان به سمت مدرسه رفتم وقتی داشتم میرفتم یه پسر خوشتیپ دیدم و هول شدم داشتم از کنارش رد میشدم که پام سر خورد و افتادم و به پسره خوردم وسایلش پخش زمین شد
راون :
امروز صبح که بیدار شدم خوشحال بودم چون پدرم اجازه داده بود که به مدرسه برم صبحانمو خوردم و حاضر شدم محافظم گرو منو به مدرسه برد وقتی وارد مدرسه شدم یه دختری از کنارم داشت رد میشد که افتاد و وسایلام پخش زمین شد 😠 میخواستم بهش غر بزنم که یحو محو چشای دریایی 🌊 اون شدم موهای بلند ابی داشت چتری هم زده بود شگفت انگیز بود بعد بهم کمک کرد تا وسایلم رو جمع کنم...
لیدی :
وقتی بهش خوردم دیدم عصبانی شد بعد یه لبخندی زد میخواستم ازش معذرتخواهی کنم ولی محو اون چشای پسته ای شدم موهای شیری پریشون خیلی جذاب بود بهش کمک کردم وسایلش رو جمع کنه بعد ازش معذرت خواستم اونم قبول کرد رفتم پیش ایلا همه چیز رو بهش گفتم اونم زد زیر خنده
خب تا این حدود تونستم طولانی باشه امیدوارم خوشتون بیاد
بای تا پارت بعد