تصویر هدر بخش پست‌ها

🪄 همه چی کده 🪄

توی این وبلاگ همه چی اپ میشه پس برو حالشو ببر کپی نکنین ❗

لیدی و راون P4

لیدی و راون P4

| ✦💜 Sana 💜✦

سیلام بیریم بیخونیم 

وقتی داشتم ناهارم رو میخوردم یهو دیدم ژولی جلوم وایساده یکم هم اومد جلو و ناهارمو ریخت روم منم خیلی عصبانی شدم و از جام بلند شدم و گفتم چطور جرعت کردی که یهو هلم داد و زد به چاک اون موقع هیچ کس کنارم نبود کسی منو ندید که افتادم زمین که یهو دیدم یه دست به سمتم دراز شده دیدم اون راون بود چون کسی دیگه ای نبود دستمو گذاشتم رو دستش و پاشدم و دیدم ژولی داشت حرص میخورد و از راون تشکر کردم که کمکم کرد 

                     -چند روز بعد............-

راون:

داشتم به سمت کلاسم میرفتم که پوستر جشن رو دیدم و با خوش حالی به سمت مت رفتم و بهش گفتم اونم به ایلا گفت ایلا هم به لیدی گفت و همینجوری کل کلاس باخبر شدن 

لیدی : 

وقتی ایلا گفت که جشن 2 روزه دیگه برگزار میشه منم خوشحال شدم و سریع بعد از مدرسه رفتم لباس بخرم 

                                  - روز جشن -  

لیدی : 

روز جشن موهامو باز کردم و یه پاپیون از موهام رو بستم و لباسی که خریده بودم رو پوشیدم وقتی وارد جشن شدم من از همه خوشگل تر بودم 

که یهو............ 

بازم جای حساس تموم کردم 🙂

تمومید تا پارت بعد بایی🙃 

 

لیدی و راون p۳

لیدی و راون p۳

| ✦💜 Sana 💜✦

سلام ببخشید که انقدر طول کشید ادامشو بنویسم پس این پارت رو بلند مینویسم 😘 بریمـ............. 

خانم رز :

اسمش هست - راون ارست - بیا تو و خودتو معرفی کن 

لیدی :

اون موقع خوشحال شدم که تو کلاس ما هست ولی نمیدونم چرا (خب خنگول تو عاشقشی چقدر این خنگه 🤦🏻‍♀️) 

راون : 

وقتی خانم رز منو صدا زد و من رفتم دیدم همون دختره که صبح بهم خورد تو اون کلاس بود وقتی خودمو معرفی کردم خانم رز بهم گفتن برم پیش مت بشینم رفتم و پیشش نشستم و ازش تشکر کردم که کلاسمو بهم نشون داد ( تو پارت قبل مت بود که راون رو به کلاسش راهنمایی کرد ) بعد زنگ اول بچه های کلاس خودشونو بهم معرفی کردن اسماشون « جولی الی....» اسم دختری که صبح بهم خورد رو هم فهمیدم اسمش لیدی بود و اسم دوستشم ایلا بود تو کلاس دو تا دانشجو قلدر کلاس بودن ( حتما دارین میگین دیگه اینا تکراریه پس.... )...... 

لیدی : 

پسره خودشو معرفی کرد اسمش راون بود به نظر پسر خوبی بود ولی از وقتی کنار مت نشست مثل اون شوخ طبع شد منم خودمو بهش معرفی کردم ایلا هم خودشو معرفی کرد بعد اومد پیشمون با ایلا و مت دوست شد منم که نمیرفتم پیشش بعد توی سالن ناهار خوری بچه ها همشون کنار راون نشستن منم تنها نشستم بعد اون موقع.............. 

بچه ها تمومید تاجایی که شد طولانی کردم خداحافظ 

برای پارت بعد 3 تا لایک کنید 

یا 10 تا بازدید 😘👋🏻

یکم جوک بگم

یکم جوک بگم

| ✦💜 Sana 💜✦

سلام دیدم حمایت ها کم شده اومدم یـکـ جـوکـی بـگـم بـریـم؟ 

پـس بـریـم 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

راه یـکم طـولـانـی هـسـتـ......... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 خـبـ بـزنـیـنـ بـریـمـ..... . . . 

البته گویی از زبان یک پیسر هیست

دیدم یکی داره دخترا رو میدزده رفتم بهش چند تا چیز گفتم ( حالا حوصلشو ندارم بنویسم خودتون چیزی اضافه کنین 🙂 ) بعد یارو کُلتشو در میاره یه تیر منم میگم 😂

یا ابلفضل 🤣 یا کریم 🤣 یا قمبر بنی هاشم 🤣 یا حضرت اسرائیل 🤣

سلامُن علیکم رحمت الله برکاتووووووووووووووووووووووووووووووووو ووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 بعد یارو سه تیر دیگه میزنه میگه شِتتت منم میگم 😂

ششتت عمته 🤣 ششتت خالته 🤣 ششت همه کسِته🤣  یعنی چی شتتتتت 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خب بچه ها تمومید تا بعد بایی      😉     

لیدی و راون p2

لیدی و راون p2

| ✦💜 Sana 💜✦

سلام اومدم ادامشو بنویسوم

 

 

 

یکم اذیت 🙂 

 

 

 

 

 

 

لیدی : 

وقتی ایلا زد زیر خنده منم عصبانی شدم بهش گفتم ساکت شو مگه اینم خنده داره گفت ببخشید 😂 

+😡 

-😏

گفتم ایلا اون پسره فک کنم تازه وارده گف چطول گفتم اخه تا حالا ندیده بودمش گفت که چی نکنه تو.... گفتم ساکت نخیرم 

ای خدا کاش تو کلاس ما باشه 

راون : 

وقتی دختره بهم خورد یه جوری شدم ( اه چندش 🤢 ) داشتم دنبال کلاسم میگشتوم که یه پسر اسکیت سوار رو دیدم داشت میومد سمتم بهم گفت تازه واردی گفتم اره دارم دنبال کلاسم میگردم ببین بلدی کدوم کلاسه گفت خیلی خوش شانسی تو کلاس خودمونی بیا تا نشونت بدم گفتم باشه و رفتم 

لیدی : 

تو خیال اون بودم که یهو خانم رز ( معلم ) اومد تو و گفت : بچه ها سلام ( سلام ) قبل از اینکه درس رو شروع کنم میخوام دانش اموز جدید رو معرفی کنم 

یعنی خودشه 🙂؟ 

اسمش هستـ.........  

عه تمومید برای پارت بعدی 3 تا لایک یا 5 تا بازدید

بای بای 

خانواده ای از جنس جاسوس p3

خانواده ای از جنس جاسوس p3

| ✦💜 Sana 💜✦

Hi gays چطورین خوبین میدونم چون بیکار بودم گفتم ادامه رمان رو بدم پس بدون معطلی بریم ادامه :(

انیا : 

وقتی در رو باز کردم بابا نبود چند تا ادم بودن که منو تو کیسه گذاشتن و بردن ( مثل اینکه ربوده شد یا دزدیده ) دهنمو بستن و میخواستن بابا رو به تله بندازن

لوید : 

وقتی در رو باز کردم دیدم انیا نیست خونه هم بهم ریخته بود بعد متوجه شدم که انیا رو دزدیدن ردش رو زدم و پیداش کردم به دزدها هم یه درس حسابی دادم ( البته با چند تا لگد ) بعد انیا رو به خونه بردم و به خاطر اینکه اون ها خونمون رو بلدن مجبور شدم یه خونه دیگه بخرم رفتم پیش یه رفیق قدیمی. 

+ سلام چطوری 

- سلام مرسی به به افتاب از کدوم ور در اومده که اومدی پیشم 

+ بیبن یه درخواستی ازت داشتم 

- چی داداش بگو مخلصم ( یکم حرف مردونه ایرانی 🙂 ) 

+ بیا جلو گوشتو بیار 

- باشه 

+ حله 

- اره داداش تو برو

لوید : 

حالا برگه های امتحان ورودی قراره به زودی به دست بیاریم و انیا رو اماده کنم 

- بیا داداش اینم برگه هایی که میخواستی

+ ممنون لطف داری 

انیا:

بابایی اون کی بود

فک کنم یکی از همکاراش بود 😏

- عه انیا هیچ کس نبود فقط یه دوست قدیمی بود

هو بهتره نفهمه خبرچین مامورهاست 

خب تا پارت بعدی خداحافظ 😚