قلبم داشت از جا کنده میشد که دکتر گفت خیلی خوش شانس هست که به موقع زنگ زدین و اومدم یکی دو روزه دیگه بهوش میاد اگه نیاد باید بستری بشه
یه چیزی دیدم و به دکتر گفتم دکتر داره از سرش خون میاد ولی چرا
( دکتر : د راون : ر لیدی : ل مت: م ایلا : ا
د: چی بزار ببینم سرش بدجور زخمی شده باید جلوی خونریزی رو بگیریم برام بانداژ بیارین تا ببندم
ا: الان میارم
م: عجله کن
ا: اوردم بفرمایید
د: ممنون
وقتی دکتر لیدی رو پانسمان کرد گفت یک روز رو کامل باید استراحت کنه تا حالش خوب بشه اگه تو این 24 ساعت حالش خوب نشد باید بستری بشه
ر : چشم
اون روز لیدی رو بردم خونش و چون پدرش وقتی لیدی5 سال داشت فوت کرد به مادرش زنگ زدم و گفتم که لیدی تو مدرسه بیهوش شده و همه چیز رو براش تعریف کردم و گریه کنان گفت بیارش خونه
وقتی بردمش خونه دیدم سر مامانش تا چند روز شلوغه خودم از لیدی مراقبت کردم
که یهو دیدم یه دختری از در جشن وارد شد و همه نگاها سمت اون رفت یه تیپ سبز و سیاه زده بود و چطوری بگم یه تیپ گنگ ( عکس رو بعدا میزارم حالا تو بخون ادامه رو )....
راون :
یهو دیدم یه دختره اومد تو یه تیپ گنگ زده و همه جذب اون شدن تا من و لیدی موندیم رفتیم پیشش و اسمشو ازش پرسیدم اسمش کاگا بود دیدم لیدی از عصبانیت صورتش سرخ شده و با چشمای پر از اشک از جشن بیرون رفت....
لیدی :
وقتی دیدم همه رفتن پیشش من و راون هم رفتیم
( نکته : اینجا راون عاشق لیدی و لیدی از راون متنفره )
اسمش کاگا بود فکر میکردم فقط من از همه خوشگل تر بودم از یه طرف عصبانی شدم و از یه طرف اشک میریختم چون یاد روزی افتادم که برای اولین بار این صحنه مال من بود اون موقع منم انقدر خوشگل بودن ولی هیچ کس پیشم نیومد بهم اهمیت ندادن
و به طور یواشکی و اشک ریختن از اونجا خارج شدم و رفتم روی سکوی مدرسه نشستم و گریه کردم که ناگهانـ......
بیا پایین تر
پایین تر 🤭
باد شدیدی وزید و بارون شروع به باریدن کرد کاملا خیس شده بودم و چون اون ور حیاط بودم و راه به کلاس ها دور بود ( حیاطشون خیلی بزگ بود ) به سختی خودمو به نصف راه رسوندم رعدوبرق میزد و نمیتونستم برم زیر درخت همونجا وسط حیاط بیهوش شدم و افتادم زمین
راون :
لیدی رو دیدم که با اشک به سمت بیرون رفت و اون ور حیاط روی سکو نشست و گریه کرد بعد باد شدیدی وزید و بارون اومد لیدی از سر تا پا خیس شد و تو باد شدید سردش شد که دیدم داره میاد به سمت مدرسه که یهو از هوش رفت و افتاد زمین منم بدو بدو رفتم و ژاکتمو روش انداختم و با خودم به سمت جشن بردم چون گرم بود وقتی در رو باز کردم و همه رو صدا زدم تا لیدی رو به هوش بیارن همه به سمتش هجوم اوردن پیشش دستشو مالیدیم تا به هوش بیاد که نیومد داشتم نگران میشدم تا مت اومد و گفت داداش نگران نباش به دکتر زنگ زدم الان میاد کمی صبر کردیم و تا اینکه دکتر بیاد دستشو مالیدم که دیدم دکتر اومد و معاینش کرد داشت همه تلاششو میکرد قلبم داشت از جا کنده میشد که...........
اینم عکس کاگا 👆🏻💚🖤
باز جای حساس تموم کردم ایندفعه خیلی زیاد شد ها 3302 کاراکتر شد